کتاب ماه نورد اثر مایکل جکسون نشر راز معاصر

من در یکی از نیمه شب های تابستان؛ سال 1958؛ در شهر گری از ایالت ایندیانا متولد شدم و هفتمین فرزند از نُه فرزند پدر و مادرم هستم. پدرم؛ جو جکسون، در آرکانزاس متولد شد و در سال 1949 با مادرم؛ کاترین اسکروس، از اهالی آلاباما ازدواج کرد. خواهرم مورین، یک سال بعد از ازدواج آنها به دنیا آمد و مسئولیت سخت بزرگترین فرزند خانواده بودن را بر عهده داشت. جکی، تیتو، جرمین، لاتویا و مارلون، به ترتیب بچه های بعدی بودند. رندی و جنت هم بعد از من به دنیا آمدند... روزهایی بود که از مدرسه به خانه برمی گشتم و فقط وقت داشتم تا کتاب هایم را زمین بگذارم، زیرا باید آماده میشدم تا به استودیو بروم. وقتی به استودیو می رسیدم تا اواخر شب آواز می خواندم؛ در واقع تا زمانی که از ساعت خوابم نیز، گذشته بود. پارکی در آن طرف خیابان استودیوی موتاون قرار داشت و می توانم به خاطر بیاورم که به کودکانی که در پارک مشغول بازی کردن بودند، نگاه می کردم. با تعجب؛ فقط به آنها خیره میشدم، نمی توانستم چنین آزادی و بی خیالی را تصور کنم و بیشتر از هر چیزی، آرزو می کردم که این آزادی را داشته باشم که بتوان بیرون رفته و مانند آنها باشم. بنابراین، لحظات غم انگیز و ناراحت کننده هم در دوران کودکی من وجود داشته است. این چیزی است که برای تمام ستارگان خردسال اتفاق افتاده است. الیزابت تیلور، به من گفته است که او هم همین احساس را در کودکی تجربه کرده است. زمانی که جوان هستید و کار می کنید، جهان می تواند به شدت ناعادلانه به نظر برسد. من مجبور نبودم مایکل کوچک باشم که خواننده اصلی گروه است، من این کار را می کردم و عاشق این کار بودم، اما، به راستی کار سختی بود. مثلاً، زمان هایی که در حال ساختن آلبوم بودیم، بعد از مدرسه به استودیو می رفتیم و حتی، مشخص نبود که یک غذای مختصر گیرمان می آمد یا نه. به راستی؛ بعضی اوقات، اصلا وقت نداشتیم. خسته به خانه می آمدم و ساعت یازده یا دوازده شب بود و از زمان خوابم نیز، گذشته بود...