این داستان سوزی سو است و روز سرنوشت سازی که او... هاپچی...
راستش او عطسه کرد اما جلوی دهانش را نگرفت و در نتیجه حیوانات و دوستانش خشمگین شدند.
از قرار معلوم وقتش است چند تا از قانون های آداب و معاشرت را به او یاد بدهند!
اما آیا فکر همه چیز را کرده اند؟