دستهبندی : بدون دستهبندی

آن ها (اشعار فاضل نظری) - انتشارات سوره مهر
بریدهای از کتاب آنها
ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد
به گرفتــــــار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند! مگر می شود از خویش گریخت!
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد !
عاشقی چیست به جز شادی و مهر و غم و قهر !
نه من از قهر تو غمگین نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد.
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری ست_ جای گلایه نیست! که این رسم دلبری ست**
هر کس گذشت از نظرت، در دلت نشست_ تنها گناه آینه ها زودباوری ست**
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است_ سهم برابر همگان، نا برابری ست**
دشنام یا دعای تو در حق من یکی است_ ای آفتاب، هر چه کنی ذرّه پروری ست!**
ساحل جواب سرزنش موج را نداد_ گاهی فقط سکوت، سزای سبکسری ست