دستهبندی : رمان و داستان

اتلو (داستان غم انگیز اتلو مغربی در وندیک)
داستان اتلّو دربارهی یک فرماندهی دلاور سیاهپوست اهل مغرب است که او را مغربی صدا میزنند. او در ارتش ونیز خدمت میکند و دوستان و دشمنان بسیاری دارد؛ کسانی که در خفا برای زمین زدنش نیرنگ میکنند. اتلّو با زن زیبایی به نام دزدمونا ازدواج میکند و هر دو عاشقانه همدیگر را دوست میدارند تا این که «یاگو»، یکی از زیردستان اتلّو ذهنیت او را نسبت به همسرش منفی میکند و برای او جهنمی از شک و تردید نسبت به وفاداری زنش میسازد.
بریدهای از کتاب:
«همهکس نمیتواند آقا باشد چنانکه هر آقا هم نمیتواند نوکر درستکار داشته باشد. بسیاری از ناکسان سربهراه یافت میشوند که پشت به خدمت دوتا کرده به قید بندگی دلخوشند و مانند خری به امید نوالهی زندگی به سر برده در پیری رانده میشوند. این ناکسان درستکار تازیانه میخواهند.»