گزیده کتاب
من حدودا ده سال پیش توسط یک بزرگ و صاحب نفس معمم شدم. چون هم وقتش بود که معمم بشوم و هم اگر معمم نمیشدم، نمیگذاشتند رساله سطح سه (فوق لیسانس) را بنویسم و امتحانات درس خارج نمی گرفتند. اما از شما چه پنهان، آن لحظهای که دکتر و خانم پرستار داشتند عمامه ام را درست می کردند و پلاستیک مخصوص دورش را می کشیدند و بعد هم آقای دکتر بسم الله گفت و دستش را به طرفم آورد و پرستار هم از پشت سر دکتر روی نوک انگشتانش ایستاده بود که ببیند چطوری عمامه ام را روی سرم میگذارد و چه شکلی میشوم، احساس کردم حقیقتا دارم به صورت واقعی معمم می شوم و امام زمان(عج) خیلی راضی تر است. حس خوبی بود. خدا قسمتتان کند.
رفتم وسط سالن... وسط همه بیمارانی که روی تخت خوابیده بودند. آدرنالین شیطنتم داشت غلیان می کرد...