تا تحویل سال نو چیزی نمانده و مریم و برادرش کلی گل روی دستشان مانده و باید زودتر برگردند خانه. آتوسا چند خیابان آنطرفتر پشت در مانده و خانم خیاط که گوشش کمی فقط کمی سنگین است صدای در را نمیشنود تا لباس آتوسا را بدهد. اردلان توی آرایشگاه نشسته و دل تو دلش نیست تا زودتر نوبتش شود و به خانه برود.